ذهن ما عادت کرده است بر روی همه چیز برچسب بگذارد. ما بمحض اینکه چیزی را میبینیم، از مخزن حافظه آن را نامگذاری میکنیم و در حقیقت چیزی از گذشته(حافظه) – که جز کهنگی چیزی نیست – بر آن میچسبانیم و دیگر با واقعیت آن چیز طرف نیستیم، بلکه با آن نام و برچسبی که بر آن گذاردهایم، طرفیم.
سپس هرآنگونه که احساس (sensation) نسبت به آن برچسب و نامی که بر آن چیز گذاردهایم، داشته باشیم، با آن چیز نیز کمابیش همان احساس را خواهیم داشت! یعنی نوع برخورد و رویکرد ما به آن چیز وابسته به نوع برخورد ما با آن برچسب میشود. و این یعنی زندگی در گذشته، در فکر، در خیال، نه زندگی در نو بودن و امور و پدیدهها را نو دیدن.
پس بمحض اینکه چیزی را نامگذاری کنیم، آن را از معرض دید مستقیم دور کردهایم، چرا که آن را متعین نمودهایم، آن را مربوط به گذشته کردهایم. حال آنکه نگاه اصیل یک کیفیت اکنونی دارد.
سپس هرآنگونه که احساس (sensation) نسبت به آن برچسب و نامی که بر آن چیز گذاردهایم، داشته باشیم، با آن چیز نیز کمابیش همان احساس را خواهیم داشت! یعنی نوع برخورد و رویکرد ما به آن چیز وابسته به نوع برخورد ما با آن برچسب میشود. و این یعنی زندگی در گذشته، در فکر، در خیال، نه زندگی در نو بودن و امور و پدیدهها را نو دیدن.
پس بمحض اینکه چیزی را نامگذاری کنیم، آن را از معرض دید مستقیم دور کردهایم، چرا که آن را متعین نمودهایم، آن را مربوط به گذشته کردهایم. حال آنکه نگاه اصیل یک کیفیت اکنونی دارد.
|